آزاده ای که برای دیگر آزادگان شغل ساختگی درست می کرد

آزاده ای که برای دیگر آزادگان شغل ساختگی درست می کرد

سفیر خوزستان : دوران دفاع مقدس دورانی سرشار از ایثار و صلابت بود جوانانی که با عشق و برای دفاع از کشورشان با تمام وجود به عرصه خطر و کارزار نبرد شتافتن و هیچ وقت سر خود را از سر ضعف و ناتوانی پیش دشمن سرتا پا مسلح خم نکردن و همواره از ناحیه قدرت و افتخار با دشمن برخورد می کردن

یکی از آن خیل سرافرازان پیروز عزیز آزاده ای خسرو کیارسی میباشد که در دوران دانشجویی داوطلبانه بسوی جبهه های حق علیه باطل شتافت

بزرگواری که در سال ۶۷ و در پایان جنگ چون از نبرد رودررو با این دلیرمردان ناتوان بودن در منطقه فاو توسط بعثی ها ناجوانمردانه  شیمیایی شدن

آزاده سرافراز خسرو کیارسی از نحوه اسارت و دوران که در زندان عراق بوده خاطراتی چنین بیان میکند:

بعثی ها از بمباران وسیع شیمیایی استفاده کردن و تا به خود آمدیم گازهای شیمیایی تاثیر خود را بر روی ما کرد و به حالت بی هوش افتادیم و زمانی که مقداری هوشیاری بر ما برگشت عراقی ها را دیدیم که با ماسک هایی که بر صورت های خود زده بودن بالای سر ما حاضر شدن و هیچ عکس العملی نمی توانستیم انجام بدهیم ما را دو نفری بطوریکه کمرهایم بهم چسبیده بود بستند و به ما گفتن باید بحالت درازکش یا نشسته از خط خودتان عبور و به سمت عراق بروید نفری که به من بسته بود ن زخمی بود و بلا اجبار سنگینی او هم روی دوش من افتاد و بایستی هم حال بد خودم که بر اثر گازهای شیمیایی ضعیف شد ه بود را بکشم هم جور رزمنده ای که به پشت من بسته بودن . به هر ترتیب بود از خط خودی گذشتیم و چون تسلط به زبان عربی داشتم برایم دردسرساز شده بود و به من شک کردن که شاید کاره ای باشم سئوال و جوابها شروع شد اولین سئوال این بود؟ از کجا اعزام شده اید و به فرمانده آنها گفتم از بلد سواریخ دزفول (شهر موشکها) و فرمانده گفت زین (خوب) ولی هر چه به آنها می گفتم دانشجو هستم قبول نمی کردن و یادم آمد که قبل از اعزام به کتابخانه دانشگاه شهید چمران اهواز رفته بودم و یک کتاب گرفته بودم با دیدن آن برگه دیگر مرا بعنوان یک دانشجو قبول کردن وقتی مرا در اردوگاه تکریت ۱۲ بردن بلحاظ اینکه به عربی تسلط داشتم و همچنین تبحر خوبی در درست کردن شغل های ساختگی داشتم شروع به اینکار می کردم چون شناخت بعضی از اسرا مانند فرماندهان یا پاسداران برایشان درد سر ساز می شد  و بخاطر این بایستی خود را طوری معرفی می کردن که به آنها شک نبرن و من هم بر اساس هیکل و تناسب اندام و حالات صورت و غیره برای آنها شغل ساختگی درست می کردم مثلا یکروز یک فرمانده گردان از لشکر ۱۹ فجر استان فارس را ا آوردن در اردوگاه معلوم بود هنوز از او سئوال و جوابی نکرده بودن وقتی او را دیدم فهمیدم فرد مهمی است با براندازی که از وضعیت هیکل و صورت او کردم  به او پیشنهاد دادم  که یک راننده کامیون است و به او گفتم اگر از شما سئوال کردن به عربی بگو راننده کامیون هستم و ایشان گفت نمی توانم این کلمه را تلفظ کنم به او گفتم دستهایت را باز کن و در حالتی که مثلا فرمان کامیون را گرفته ای به عراقی ها بفهمان که راننده هستی و چون خودم مترجم بودم به آنها گفتم که منظورش راننده کامیون است و بالاخره آنها را مجاب کردیم که باور کنند ایشان یک راننده ماشین سنگین است

یا یکروز یک رزمنده ای را به اردوگاه ما آوردن که یک پا و یک چشم مصنوعی داشت که از جانبازان و رزمنده لشکر ۲۷ محمد رسول الله تهران بود که به جبهه آمده بود که به دست بعثی ها اسیر شده بود و باز هنوز هیچ سئوالی راجب شغلش از او نکرده بودن به او شغل تعویض روغنی را پیشنهاد کردم او با تعجب پرسید آخر چگونه آنها قبول می کنند که شغل من تعویض روغن است به او گفتم بگو وقتی از کود روغن میخواستی بیایی بالا راننده حواسش نبوده و چرخ ماشین رفته روی پایم و پیشانیم هم به پائین گلگیر ماشین گرفته که در آن حادثه هم پایم را از دست میدهم هم چشمم را و وقتی برای عراقی ها ماجرا گفته شد آنها شغل آن رزمنده را تعویض روغن نوشتن و به همین ترتیب تا آخر اسارتم کسانی که نبایستی عراقی ها میفهمیدن شغل واقعی آنها چیست برایشان شغل ساختگی درست می کردم

لازم به توضیح می باشد این آزاده سرافرازهم اکنون ریا ست اداره تعاون،کارورفاه اجتماعی شهرستان دزفول را به عهده دارد که در ضمینه تشکیل تعاونی ها،ایجاد شغل و همچنین حفظ حقوق کارگری و کارفرمایی انجام وظیفه می نماید.

برچسب ها:
۲ نظرات

نظری بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس