شبی در جمکران
مسجد مقدس جمکران
به گزارش سفیر خوزستان بنقل از برادر غلامحسین سخاوت : زائر حرم مطهر حضرت رضا (ع) بودیم. به همراه کاروانی از خانواده ایثارگران سپاه. شب را در جوار مطهر مسجد جمکران بیتوته کردیم.
نماز مغرب و عشاء را در همان محل خواندیم و شام مختصری خوردیم. هوا به شدت گرم بود، فصل تابستان مسافرین زیادی در آنجا بودند. جایی برای نشستن و خوابیدن نبود. به ناچار در طرف غرب حیاط مسجد در بیابان مستقر شدیم. فضای روحانی و معنوی خاصی حاکم بود، به ستاره ها خیره شده بودم، صدای موتورسواران و فروشندگان دوره گرد و دست فروشها نمی گذاشت خواب به چشمانم بیاید.
گهگاهی صدای ترقه های بچه ها چاشنی سروصداها می شد، در افکار خود پیرامون منجی عالم بشریت غوطه ور بودم که به خوابی عمیق فرو رفتم.
در عالم خواب شهید حسن آیرمی را با لباس سبز سپاه و برادرش ناصر آیرمی که پاسدار سپاه بود و یک آقای نورانی و مجللی که بسیار زیبا و خوش سیما و خوش اخلاق و دوست داشتنی بود و او را نمی شناختم را دیدم که آن آقا می گفت:
ناصر را من تربیت کرده ام، هرچه یادش دادم عالی اجرا می کرد بطوریکه حالت شوق و شعف به من دست می داد.
شهید حسن گفت: والله من که برادرش هستم اینها را نمی دانستم و چهره ی شهید حسن از خوشحالی سرخ شد.
شهید حسن آیرمی سمت راست و برادرشان حاج ناصر آیرمی سمت چپ
من می خواستم بپرسم شما کی هستی؟ شما را من تا امروز ندیده ام اما توان آنرا نداشتم، ناگاه صدای اذان بلندگوی مسجد جمکران مرا بیدار کرد. دیدم وقت اذان صبح است، بسیار خوشحال شدم، خود را مهیای نماز صبح کردم.
تحقیق کردم از تعبیر خوابم، متوجه شدم آقا امام زمان (عج) بذل محبت و عنایت کرده و مهر تأیید بر کار برادر ناصر گذاشته چرا که؛ بعد از شهادت حسن در سال ۱۳۶۵، سرپرستی همسر و تنها دخترشهید را بر عهده می گیرد و سال ۱۳۸۴ که بنده خواب را دیدم دختر شهید به خانه بخت رفته و ازدواج کرده بود. شهید از این بابت خوشحال شده و امور همه کارها در دست مبارک صاحب الزمان (عج) می باشد.
برگرفته از کتاب شهر مقاومت اثر غلامحسین سخاوت