عطر فروشی که دل آیت الله خامنه ای را لرزاند
شهید نواب صفوی همان روحانی عطر فروش کوچه های نجف است که امروز نامش بر مهمترین خیابان پایتخت نقش بسته است. شهیدی که به گفته آیت الله خامنه ای رهبرمعظم انقلاب اسلامی اولین جرقه های انقلابی را در دل من و سایر انقلابیون انداخت و در نهایت به انقلاب اسلامی منتهی شد.
متولد ۱۳۰۳ در محله خانی آباد تهران است. مادر نامش را سید مجتبی گذاشت و نام خانوادگی مادر هم به خواسته خود سید مجتبی کنیه اش شد ولی بعد از مدتی از داشتن نعمت پدر بی نصیب ماند. سید مجتبی نواب صفوی دوران دبستانش را در دبستان حکیم نظامی و دوران دبیرستان در مدرسه صنعتی آلمانی ها به رشته مکانیک روی آورد.
سیلی پدر شهید نواب صفوی بر صورت وزیردادگستری رضاخان
در مورد پدر شهید نواب صفوی باید گفت که پدر او مرحوم سید جواد میرلوحی، دانشمندی روحانی بود که در اثر فشار حکومت رضاخان مجبور به ترک لباس روحانیت شد، اما از طریق تصدی وکالت دادگستری همچنان به داد مظلومان می رسید. مرحوم سید جواد در سال ۱۳۱۴ یا ۱۵ در اثر مشاجره و درگیری لفظی با (داور) وزیر عدلیه ی رضاخان، غیرت علویش به جوش آمد و یک سیلی نثار وی کرد که در اثر آن سه سال به زندان افتاد.
سخنرانی در تظاهرات دبیرستان و شرکت نفت
البته زیر بار زور نرفتن سید مجتبی نواب صفوی در همان دوران دبیرستان نمود پیدا کرد تا جایی که نواب صفوی به دلیل کشف حجاب در دبیرستان تظاهراتی به راه انداخت. بعد برای کار و امرار معاش به اهواز رفته و در شرکت نفت مشغول به کار شد. کار سید مجتبی در شرکت نفت زیاد طول نکشید و به دلیل اغتشاش کارگران و درگیری انها با مسئولان انگلیسی و سخنرانی اش در جمع کارگران تحت تعقیب قرار گرفت تا اینکه تصمیم گرفت فرار کند و برای فراگیری دروس حوزوی و فقهی راهی نجف شود. اما برای تامین معاش خود مجبور بود کار کند برای همین به سوی ساخت و فروش انواع عطریات روی آورد. استادان به نام آن دوره یعنی عبدالحسین امینی، حاج آقا حسین قمی و شیح محمد تهرانی توانستند سید مجتبی را به خود جذب کنند و همین موجب شد تا این روحانی جوان در امور فقهی ممتاز شود.
تشکیل جمعیت فدائیان اسلام
وی پس از چهار سال اقامت در نجف به دستور آیتاللَّه سیدابوالحسن اصفهانی جهت مبارزه با کجرویهای کسروی به ایران آمد و با تشکیل “جمعیت فداییان اسلام” به مبارزه با بدخواهان و بداندیشان پرداخت. ترور وابستگان استعماری مانند احمد کسروی، عبدالحسین هژیر، علی رزمآرا و حسین علاء از جمله فعالیتهای سیاسی این جمعیت بود.
ماجرای اقدام نواب صفوی برای ترور “کسروی”
شاید این پرسش در ذهن جوانان امروزی باشد که چرا فردی به نام “کسروی” توسط گروه نواب صفوی ترور شد؟ پاسخ این است که «احمد کسروی» از جمله افرادی بود که خط معارض و مهاجم علیه اسلام تشیع را دنبال می کرد. او نه تنها در کتاب «شیعی گری» به روحانیت، مقدسات اسلامی، پیشوایان مذهب تشیع و امامان بحق و معصوم علیهم السلام حمله می کرد، بلکه در کتاب های صوفی گری، بهایی گری، مادی گری و حتی تاریخ مشروطیت، مقدسات دینی و روحانیت را مورد حمله قرار داد. نواب با کتاب های کسروی در نجف آشنا شد. کتاب ها را نزد علما برد و از آن ها نظر خواست. همه حکم به مهدور الدم بودن نویسنده کتاب ها دادند. سید مجتبی در اواخر ۱۳۲۳، وارد تهران شد و بدون درنگ به خانه کسروی رفت و او را از گفتن و نوشتن سخنان توهین آمیز به اسلام و ائمه شیعه و روحانیت برحذر داشت و وقتی مطمئن شد که وی اصلاح پذیر نیست، آماده اجرای حکم الهی شد. شهید نواب صفوی در هشتم اردیبهشت ۱۳۲۴، در سر چهارراه حشمت الدوله به کسروی حمله کرد ولی توسط پلیس دستگیر و زندانی شد. بعد از آزادی از زندان، موجودیت فداییان اسلام را طی یک اعلامیه رسمی با جمله هوالعزیز و تیتر « دین و انتقام» اعلام کرد و اعدام کسروی را پیگیری کرد. تا اینکه یکی از شاگردان نواب صفوی به نام سید حسین امامی در ۲۰ اسفند ۱۳۲۴، بر کسروی یورش برد و او را زیر ضربات اسلحه ی سرد و گرم قرار داد و جانش را گرفت.
ماجرای ترور آقای وزیر توسط فدائیان اسلام
فداییان اسلام در آن دوران با نامزد کردن آیت الله کاشانی و مصدق، گروه اقلیت را راهی مجلس کرد. در آن زمان رزم آرا رزم آرا نخست وزیر رژیم پهلوی و دست نشانده انگلیس، با ملی شدن صنعت نفت به شدت مخالفت بود و می گفت که ملت ایران توانایی و لیاقت اداره این صنعت عظیم را ندارند و به عناوین مختلف در تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس شورای ملی کارشکنی می کرد. این اظهارات و مخالفت ها موجب شد تا در روز ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ زمانی که اتومبیل رزم آرا جلوی مسجد امام (شاه سابق) توقف کرد و نخست وزیر جهت شرکت در ختم آیت الله فیض قصد ورود به صحن مسجد را داشت، خلیل طهماسبی از افراد فدائیان اسلام از پشت سر با شلیلک سه گلوله او را از پای درآورد و خود نیز توسط مأموران دستگیر شد.
آیت الله کاشانی در مصاحبه ای در رابطه با قتل رزم آرا گفت: «این عمل به نفع ملت ایران بود و آن گلوله و ضربه عالی ترین و مفیدترین ضربه ای بود که به پیکر استعمار و دشمنان ملت ایران وارد شد.
آزادی قاتل نخست وزیر به تصویب مجلس
در مرداد ۱۳۳۱، ماده واحده ای به تصویب مجلس رسید که چون خیانت حاجی علی رزم آرا بر ملت ایران ثابت گردیده، هر گاه قاتل او استاد خلیل طهماسبی باشد به موجب این قانون مورد عفو قرار می گیرد. بدین ترتیب در ۲۳ آبان همان سال، طهماسبی پس از دو سال و اندی از زندان آزاد شد. آیت الله کاشانی در پی آزادی شهید طهماسبی او را به عنوان «شمشیر برّان اسلام» و «مجری اراده و افکار ملت ایران» مورد ستایش قرار داد.
نامه نواب صفوی به مصدق و ماجرای دستگیری سید مجتبی
تبعید آیت الله کاشانی و اتفاقات رخ داده در آن دوران و روی کار آمدن دولت دکتر مصدق موجب می شود تا نواب صفوی به مصدق نامه ای بنویسد. نواب برای مصدق نوشت: شما و مملکت در سخت ترین سراشیب سقوط قرار گرفته اید. چنانچه احساس کرده و معتقد شده باشید که نجات مملکت، اجرای برنامه مقدس پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله است و پس از تمام جریانات گذشته آماده اجرای احکام مقدس اسلام باشید، قول می دهم که شما و مملکت را به یاری خدای توانا و به برکت اجرای احکام و تعالیم عالیه اسلام از هر بدبختی و سقوط و فسادی حفظ نموده، به منتهای عزت و سعادت معنوی و اقتصادی برسانم. ولی بعد زا این نامه از سوی مصدق تهدید به قتل می شود و بعد به دستور مصدق، نخست وزیر وقت، مأموران در تیرماه ۱۳۳۰ نواب را در خیابان ژاله (شهدا) دستگیر میکنند و با توجه به پرونده معاونت او در قتل رزم آراء پرونده دیگری برای او از سوی دادستان تشکیل می شود.
در متن دادنامه دادستان ساری فرزاد نیا چنین آمدهاست: سید مجتبی نواب صفوی فرزند جواد، ۲۹ ساله دارای عیال بدون اولاد ساکن تهران خیابان امیریه کوچه اسلحه دار باشی منزل نواب صفوی به موجب دادنامه شماره ۲۴۳ – ۲۸/۷/۲۷، دادگاه جنحه ساری که به شرح گزارش مامورین کلانتری تهران مشارٌالیه از دیدار آن استنکاف نموده به گناه ورود به عنف به دبیرستان ایران دخت به دو سال حبس تادیبی و پنج هزار ریال غرامت نقدی… غیاباً محکوم گردیده.
نواب پس ازآزادی برای شرکت در موتمر اسلامی به کشورهای مصر، اردن، عراق، لبنان و فلسطین سفر میکند. و در مسیر بازگشت به ایران در عراق طی مصاحبه ای کودتای ۲۸ مرداد را به شاه تبریک میگوید. او پس از بازگشت در تهران بیانیهای در روزنامه کیهان ۳ شهریور ۱۳۳۲ منتشر می کند.
ماجرای شهادت و نبش قبر نواب صفوی
سرانجام این مجاهد خستگیناپذیر به همراه سه تن از همرزمانش به نامهای خلیل طهماسبی، مظفر علی ذوالقدر و سیدمحمد واحدی در بیدادگاه رژیم پهلوی محکوم و در صبحگاه ۲۷ دی ۱۳۳۴ شمسی تیرباران شده و به خیل شهدا پیوستند. بدین ترتیب پرونده ده سال فعالیت سیاسی و اجتماعی جمعیت فداییان اسلام بسته شد و جنایت دیگری در پرونده سیاه خاندان پهلوی ثبت شد و پیکر این شهید ابتدا در روستای مسگرآباد (واقع در شرق تهران) تدفین و بعداً با اجازه مرحوم آیتالله مرعشی نجفی و با اقامه مجدد نماز میت توسط این مرجع عالیقدر، به قم منتقل و در قبرستان وادیالسلام این شهر خاکسپاری شد.
آیت الله خامنه ای: نواب صفوی جرقه انقلابی من شد
آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب درباره شهید نواب صفوی می فرمایند: باید گفت که اولین جرقه های انگیزش انقلابی اسلامی به وسیله ی نواب در من به وجود آمد و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را در دل ما نواب روشن کرد.
آیت الله خامنه ای در بیان خاطره ای از نواب صفوی فرموده اند: من شاید پانزده یا شانزده سالم بود که شهید “نواب صفوى” به مشهد آمد. ایشان براى من، خیلى جاذبه داشت و به کلى مرا مجذوب خودش کرد. هر کسى هم که آن وقت در حدود سنین ما بود، مجذوب نواب صفوى مىشد؛ از بس این آدم، پرشور و بااخلاص، پر از صدق و صفا و ضمناً شجاع و صریح و گویا بود. من مىتوانم بگویم که آنجا به طور جدّى به مسائل مبارزاتى و به آنچه که به آن مبارزه سیاسى مىگوییم، علاقهمند شدم. البته قبل از آن، چیزهایى مىدانستم. زمان نوجوانىِ ما با اوقات «مصدّق» مصادف بود. من یادم است در سال ۱۳۲۹ وقتى که مصدّق تازه روى کار آمده بود و مرحوم «آیهاللَّه کاشانى» با او همکارى مىکردند مرحوم آیهاللَّه کاشانى نقش زیادى در توجّه مردم به شعارهاى سیاسى دکتر مصدّق داشتند لذا کسانى را به شهرهاى مختلف مىفرستادند که براى مردم سخنرانى کنند و حرف بزنند. از جمله در مشهد، سخنرانانى مىآمدند. من دو نفر از آن سخنرانان و سخنرانیهایشان را کاملاً یادم است. آنجا با مسائل مصدّق آشنا شدیم و بعد، مصدّق سقوط کرد.
در سال ۱۳۳۲ که قضیه ۲۸ مرداد پیش امد کرد، من کاملاً در جریان سقوط مصدّق و حوادث آن روز بودم؛ یعنى من خوب یادم است که اوباش و اراذل، در مجامع حزبى که به دولت دکتر مصدّق ارتباط داشتند، ریخته بودند و آنجاها را غارت مىکردند. این مناظر، کاملاً جلوِ چشمم است! بنابراین من مقولههاى سیاسى را کاملاً مىشناختم و دیده بودم؛ لیکن به مبارزه سیاسى به معناى حقیقى، از زمان آمدن مرحوم نوّاب علاقهمند شدم. بعد از آنکه مرحوم نوّاب از مشهد رفت، زیاد طول نکشید که شهید شد. شهادت او هم غوغایى در دلهاى جوانانى که او را دیده و شناخته بودند، به وجود آورده بود. در حقیقت سوابق کار مبارزاتى ما به این دوران برمىگردد؛ یعنى به سالهاى ۱۳۳۳ و ۳۴ به بعد.
سید هادی کسایی زاده


