فاتحان خرمشهر

فاتحان خرمشهر 

به مناسبت سالگرد عملیات بیت المقدس

یادی می کنیم از شهدای ذخیره

در این عملیات

 

۵۷۲۹۳۵۲۸۲۵۱۵۹۸۷۸۶۲۵۵

یکی دیگر از ستارگان آسمان ذخیره سپاه دزفول ، شهید سید کاظم قلندری است .

سفیر خوزستان بنقل از رهسپارقدیمی:سید کاظم ، نوجوانی که با داشتن قدی رشید و محاسنی نورسته هر کسی را در برخورد اولیه دچار اشتباه می کرد ! زیرا علی رغم سن کم شبیه جوانانی بود که پختگی را در رفتارش بوضوح می شد دید . سید کاظمروستایی زاده ای بود که صفا و صمیمیت را با خود از روستا به شهر هدیه آورده بود . بنابراین ، نگاه مهربانانه وی برای تمامی دوستان ذخیره شناخته شده بود . در کارهایی که نیاز به فیزیک بدنی داشت سید پیش قدم بود . در امر رانندگی به کسانی مانند بود که گویی سالهاست پشت فرمان بوده و بسیاری از کارهای تدارکاتی و پشتیبانی را بوسیله رانندگی با ماشین های مختلف ستاد انجام می داد. برای انجام کار و کمک به دیگران منتظر نمی ماند تا از او درخواست شود ، بلافاصله و به موقع کارش را انجام می داد . به همه دوستان احترام می گذاشت ، خصوصا برای دو پسر عمویش (سید علی و شهیدسید عزیز قلندری ) که فوق العاده مورد احترامش بودند .

۱۶۶۴۰۵۶۳۴۵۸۳۳۷۳۹۶۲۰۱

ردیف اول نفر وسط

 

شهید سیدکاظم قلندری فردی وارسته ازتعلقات دنیوی *مومن*فعال*صبور*شجاع*وبه معنای واقعی با تاسی به جدبزرگوارش موسی بن جعفر(ع)کاظمین الغیظ بود.اومردروزهای سخت بود بدلیل قدرشیدش بعنوان ارپی جی زن معرفی شده بود یادم هست دریکی ازعملیات ها انقدرارپی جی به سمت تانکهای دشمن شلیک کرده که ازگوش هایش خون جاری شده بود.سرانجام سید کاظم ، مزد زحمات خود را گرفت و در عملیات بیت المقدس در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۶۱ به شهادت رسید .

یکی دیگر از ستارگان آسمان ذخیره سپاه و

از فاتحان خرمشهر ،

شهید علیرضا جمال پور

۰۲۴۲۷۸۱۷۵۵۹۸۱۴۷۷۵۱۳۴

قبل از عملیات فتح المبین بود زمانی که در پادگان دوکوهه بودیم . روزی بعد از نماز جماعت ظهر که معمولا در میدان صبحگاه برگزار می شد ، علیرضا را دیدم که سوار بر کوهی از آهن ( لودر ) از کنارمان رد می شد با دیدن ما ایستاد گفتم کجا ؟ گفت ضلع شمال شرقی همانجایی که بچه های حضرت رسول (ص) مستقر بودند می خواهد کار بکند . گفتم اقلا ما را هم با این لودری یک دوری بده . خندید و گفت سوار شو ! وقتی سوار شدم واقعا به اندازه کوهی از زمین بلند بود . با خود گفتم ما روی زمین از دشمن می ترسیم و علیرضا و امثال او چطور روبروی تیربار دشمن برایمان خاکریز می زنند … آری براستی سنگر سازان بی سنگر بهترین لقبی بود که به آنها دادند .

کریم رسولی فر :

من از کوچکی با شهید علیرضا جمالپور بزرگ شدم با هم ابتدایی و راهنمایی را گذرانده و همیشه خونه ی همدیگر بودیم خیلی مهربان و با درایت بود وقتی وارد ذخیره شدیم هردو شناسنامه ها یمان را  دستکاری کردیم تا بتوانیم وارد ذخیره بشویم. در عملیات فتح المبین وارد مهندسی شد و در عملیات بیت المقدس پس از اصابت خمپاره به ماشینش شهید و جسدش جزغاله شد. من نشسته بودم پیش خاله ام ( مادر علیرضا ) که بچه های سپاه در زدند و من در را باز کردم که خبر شهادت علیرضا را دادند و وقتی به خاله ام خبر را دادم تنها عکس العمل ایشان این بود خدا رحمتش کند و اصلا گریه و زاری نکرد و با همدیگر در شهید آباد بالای جسد سوخته اش رفتیم. خداوند هردوشان را با اربابشان امام حسین (علیه السلام ) محشور کند .

۳۷۷۱۹۳۲۵۷۸۵۳۰۴۳۱۹۲۹۱

نفر وسط

شهید علیرضا جمالپور فردی صبور و شخصیتی بسیار آرام داشت . علیرغم اینکه کار مهندسی و رانندگی لودر و بولدزر به افرادی خشن احتیاج دارد ایشان درحالی که اززمین و آسمان آتش می بارید درکمال خونسردی به زدن خاکریز مشغول بود و همیشه لبخند ملیحی برلب داشت و رفتارش موجب آرامش برای همرزمان بود .

سر انجام علیرضا در مرحله اول عملیات بیت المقدس و در تاریخ ۱۰/۲/۱۳۶۱ آسمانی شد .

یادش گرامی وراهش پر رهرو باد .

۷۹۹۸۰۳۰۲۶۴۵۲۳۴۰۰۳۳۳۸

 

نفر اول سمت چپ

شهید قربانعلی صفری

شهید قربانعلی صفری ، ستاره ای دیگر از آسمان ذخیره سپاه دزفول

که در عملیات بیت المقدس راه گشای فتح خرمشهر شد .

شهید قربانعلی صفری جوانی خوش مشرب و صمیمی ، از بچه های ذخیره سپاه دزفول که خیلی راحت می شد با او ارتباط برقرار کرد و دوست شد  . صبح روز اول عملیات بیت المقدس،  در حالی که پرچم بلند جمهوری اسلامی را در دست داشت بهمراه دیگر رزمندگان بطرف نیروهای عراقی که در حال عقب نشینی از پاسگاه حمید بودند یورش برد. این درگیری  در منطقه پشت جاده اهواز – خرمشهر با موقعیت بسیار نابرابر بود. از یکطرف نیروهای ما در دشت و روز روشن با اسلحه کلانش و در مقابل دشمن زخم خورده که بر روی دژ سه چهار متری جاده، تا بن دندان مسلح مستقر بود ، با این وجود بچه از پبشروی بسمت جاده دست بر نمی داشتند. تا اینکه نزدیکی های جاده، تعدای از بچه ها که قربانعلی صفری نیز یکی از آنها بود زمینگیر شدند . از عوارض زمین دیواره ای بود بطول حدود ۴ متر و ارتفاع حدود ۶۰ سانت، پاها را می کشیدی با تیر به پا می زدند و به دیوار نشسته  تکیه می دادی سر نشانه می رفت ولی بهر حال در آنجا جان پناه مناسبی بود. این وضع ما را از حرکت انداخته بود. البته دشمن هم که در موقعیت برتر بود خسته شده و درگیری کمی فروکش کرده بود.  ساعتی به همین حالت گذشت که با انفجار ماشین عراقی که از سمت چپ ما  توسط  نیروهای خودی مورد اصابت قرار گرفته بود، باعث شد برادر محسن بچه ها را به پیشروی چاله به چاله بطرف جاده فرا بخواند. قربانعلی با آن سر نترسی که داشت ، بلافاصله با پرچم، جلوتر از دیگران به چاله بعدی رسید اما دشمن که کاملا بر ما اشرف داشت و بمحض اینکه قربانعلی از چاله دوم بطرف چاله بعدی خیز برداشت با گلوله سرش را هدف قرار داد و او  پرچم در دست آسمانی و پرچم سایه بان جسم بی قرارش شد .

یادش گرامی باد .

راوی : حاج ناصر اسد مسجدی

نظری بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس