کمپوت رب گوجه
مصاحبه گر :
ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود روی زمین افتاد و زمزمه میکرد
دوربین رو برداشتم و رفتم بالای سرش
داشت آخرین نفساشو میزد
ازش پرسیدم این لحظات آخر چه حرفی برای مردم داری
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن.
عکس روی کمپوت ها رو نکنن
گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو
با همون طنازی گفت… آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده …!
نویسنده : `*•.¸سائلـــ العباس`*•.¸
یک دیدگاه
سلام سید بزرگوار خدا قوت از وجود پر خیر و برکت شما انشالله ما هم در بخش مرکزی و بخش چغامیش و شهر های جنوبی وشهرستان دزفول در امورات فرهنگی و بخصوص فرهنگ شهید و شهادت و دفاع مقدس بهرهمند شویم. اجرکم عندالله
………………………………………………………………….
سلام حضور برادر بزرگوار
انشاالله با وجود شما و افرادی چون شما که دلسوخته و زجر کشیده این انقلاب هستید حتما چنین می شود انشاالله موفق باشید