سفیر خوزستان نقل از وبلاگ رهسپار قدیمی : مرحله دوم عملیات بیت المقدس تمام شده بود . بعد از هفت هشت روز جنگ و درگیری با دشمن و انجام دو مرحله سنگین عملیات ، نیروها جهت استراحت و تجدید سازماندهی به شهرک دارخوین برگشته بودند .
یک روز ظهر بعد از ناهار همراه چند تن از بچه های گردان سوار تویوتا شدیم تا برای شنا به تالاب شادگان که در نزدیکی مقرمان بود برویم . سه چهار کیلومتر که از سه راه دارخوین شادگان گذشتیم به تالاب رسیدیم . کنار یکی از پل ها توقف کردیم و تنی به آب زده ، لباس هایمان را شستیم . دو سه ساعت بعد هم به مقر گردان برگشتیم .
تالاب شادگان
روز بعد هم تصمیم گرفتیم برویم شنا ، وقتی به محل دیروزی رسیدیم شلوغ بود و عده ای از رزمنده ها شنا می کردند ، گفتیم می رویم کمی پایین تر . زیر پل بعدی پیاده شدیم و زدیم به آب و شلوغ بازی ! همینطور که شنا می کردم احساس کردم بدنم می خارد ! و شروع به خارش کردم طولی نکشید که همه بچه ها مثل من شدند ! نمی دانستیم چکار کنیم ؟ پیرمرد عربی سوار بر بلم رد می شد وقتی حال ما را دید گفت : بروید با آب نمک خودتان را بشویید !
با عجله سوار شدیم و حتی نمی توانستیم لباس بپوشیم . هر طوری بود خود را به انرژی اتمی رسانیدیم آنجا چند پاتیل بزرگ پر از آب نمک بود که از قبل جنگ رها شده بودند …
به محض دیدن آب نمک شروع به شستن خود با آن آب کردیم ، بچه هایی که آنجا حمام می کردند با تعجب نگاه مان می کردند و می گفتند این آب شور است و ضرر دارد !
گفتیم : فعلا برای ما حکم درمان دارد ! تا چند روز اثر این خارش روی بدنمان بود و لذت آب تنی را از دماغ مان کشید …