مراتب و آداب امر به معروف و نهى از منکر

 مراتب و آداب امر به معروف و نهى از منکر

 

سفیر خوزستان: هدف از امر به معروف و نهى از منکر، تأثیر آن است. مقصود آن است که با اجراى این فریضه، مردم از منکرات بازایستند و به معروف‏ها روى آورند. از این‏رو باید به جنبه عملى این فریضه توجه بسیارى نشان داد. کاربست این فریضه تابع منطق ساده‏اى است و آن حرکت از ساده به دشوار و یا به تعبیر فقها الایسر فالایسر است. در این‏جا مقصود نه عقده‏ گشایى است و نه کینه‏کشى. هدف فقط تحقق معروف و از میان بردن منکر است. به گفته شهید مطهرى: امر به معروف و نهى از منکر از کارهایى است که ساختمان و کیفیت ترتیب آن و این که در کجا مفید است و به چه شکل مفید است و مؤثر است و بهتر ثمر مى‏دهد و به بار مى‏نشیند و نتیجه مى‏دهد، همه را شارع در اختیار عقل ما و فکر ما و منطق ما گذاشته است. (۱۰۸) بدین‏ترتیب، سخن از شیوه واحد و ترتیب معین، کارگشا نیست. اما در این‏جا چند نکته باید مورد توجه قرار گیرد: نخست آن‏که هدف از اجراى این فریضه، اثرگذارى است. این فریضه برخلاف فرایض عبادى که به‏ طور مطلق از ما خواسته شده و نمى‏توانیم تأثیر آنها را معیین کنیم، دقیقا مشروط و منوط به تأثیر است و در شرط دوم آن هم دیدیم که اثرگذارى از شروط آن است . لذا همواره این نکته باید مدنظر باشد. دیگر آن که، چنین نیست که همیشه امر و نهى شونده پایین ‏تر و کم‏ شخصیت ‏تر از آمر و ناهى است؛ بلکه او نیز انسانى است با حقوقى هم سنگ آمر و چهل چه ‏بسا از نظر انسانى و اخلاقى از او برتر باشد. (۱۰۹) به همین دلیل تحقیر او و آزردنش خلاف شرع و حرام است. (۱۱۰) نکته سوم آن که هدف از اجراى این فریضه، اجراى آن به هر شکل و با هر قیمتى نیست، بلکه شیوه‏هاى اجرایى نیز باید درست و انسانى و اخلاقى باشد. اساسا هدف مقدس از طریق به‏کار گرفتن وسیله مقدس به‏دست مى‏آید، نه وسیله نامشروع. با توجه به این نکات است که مسئله مراتب امر به معروف و نهى از منکر در فقه و اخلاق ما مطرح شده است و از ما خواسته‏اند تا این مراتب را حتى‏المقدور رعایت کنیم. مقصود از رعایت کردن این منطق آن است که بیش‏ترین نتیجه را با کم‏ترین هزینه و مئونه به‏دست آوریم و گرهى را که با دست گشوده مى‏شود، با دندان نگشاییم. از این‏رو، الگوى کلى مراتب و انگاره آن براساس سه مرتبه شکل گرفته است و فقها بر آن رفته‏اند که مراتب انکار از انکار قلبى، زبانى و عملى تشکیل مى‏شود و آمر و ناهى باید به ترتیب از این سه مرحله بگذرد. (۱۱۱) البته هر یک از این مراتب، خود داراى زیرمرتبه‏هاى دیگرى مى تواند باشد که آمر و ناهى براساس شناختى که از جامعه و مخاطبان خود دارد، مى‏تواند آنها را شناسایى کرده، به‏کار گیرد.

خاستگاه این الگو را مى‏توان در سخنان امام على‏ علیه السلام یافت. ایشان طى سخنانى در باب جهاد و به قصد برانگیختن مردم به‏ سوى آن فرمود: اى مؤمنان، آن‏که بیند ستمى مى‏رانند یا مردم را به منکرى مى‏خوانند و او به دل خود آن را نپسندد، سالم مانده و گناه نورزیده و آن‏که به زبان انکار کرد، مزد یافت و از آن‏که به دل انکار کرد، برتر است و آن‏که با شمشیر به انکار برخاست تا کلام خدا بلند و گفتار ستمگران پست گردد، او کسى است که راه رستگارى را یافت و بر آن ایستاد و نور یقین در دلش تافت. (۱۱۲) همچنین، روزى هنگام ایراد خطبه، مردى برخاست و به حضرت گفت: «اى امیرمؤمنان، ما را از مرده زندگان باخبر ساز. (۱۱۳) » امام نیز پذیرفت و پس از اشاره به بعثت پیامبران و حاکمیت آنان، از نسل‏هایى که پس از آنان آمدند سخن گفت و آنان را این‏گونه تقسیم کرد: از مردمان کسى است که کار زشت را ناپسند مى‏شمارد و به‏دست و زبان و دل خود آن را ناخوش مى‏دارد، چنین کس خصلت‏هاى نیک را به کمال رسانیده؛ و از آنان کسى است که به زبان و دل خود انکار کند و دست به کار نبرد، چنین کس دو خصلت از خصلت‏هاى نیک را گرفته و خصلتى را تباه ساخته؛ و از آنان کسى است که منکر را به دل زشت مى‏دارد و به‏دست و زبان خود بر آن انکار نیارد، چنین کس دو خصلت را که شریف‏تر است ضایع ساخته و به یک خصلت پرداخته؛ و از آنان کسى است که منکر را بازندارد به دست و دل و زبان، چنین کسى مرده‏اى است میان زندگان؟ (۱۱۴)بدین‏ترتیب، از نظر حضرت، امر به معروف و نهى از منکر، داراى سه مرتبه است که یکى برتر از دیگرى است: .۱ مرتبه قلبى؛ .۲ مرتبه زبانى؛ .۳ مرتبه عملى. مقصود از مرتبه قلبى آن است که انسان حداقل در دل خویش میان معروف و منکر تفاوت نهد و خواهان معروف باشد و منکر را ناخوش بدارد. این کم‏ترین مرتبه‏اى است که صالح را از طالح و درستکار را از بدکار جدا مى‏سازد و اگر کسى به قلب نیز از منکر ناخشنود نباشد، همدست بدکاران و شریک جرم آنان خواهد بود. امام خود، درباره این عنصر قلبى و اهمیت آن مى‏فرماید: «مردم، خشنودى و خشم [از چیزى‏] همگان را [در پیامد آن‏] شریک سازد [و کیفر و پاداش آنچه بدان راضى شده‏اند به آنان بپردازد] چنان‏که ماده شتر ثمود را یک تن پى نمود و خدا همه آنان را عذاب فرمود؛ چرا ـ که گرد اعتراض نگردیدند ـ و همگى آن کار را پسندیدند. (۱۱۵) » لذا هر مسلمانى باید منکر را بد بشمارد و معروف را بپسندد وگرنه از مسلمانى بویى نبرده و مرده متحرکى است و به تعبیر امام، مرده‏اى میان زندگان است. از نظر امام اساسا چنین کسى مسخ شده و از طبیعت انسانى خود بیرون شده است: «آن که به دل کار نیکى را نستاید و کار زشت را ناخوش نیاید، طبیعتش دگرگون شود، چنان‏که پستى وى بلند و بلندى‏اش سرنگون . (۱۱۶) » این مسخ ‏شدگى تا آن‏جا پیش مى‏رود که چنین کسى هر چند خود مرتکب گناه نشده باشد، شریک گناهکاران به ‏شمار خواهد آمد. به گفته امام: «آن‏که به رفتار گروهى خشنود است، مانند آن است که شریک رفتارشان باشد. (۱۱۷) » عکس این مطلب هم راست است: آن که شاهد رفتار نادرست کسانى است، اما به دل آن را ناخوش مى‏دارد، گویى اساسا شاهد آن رفتار نبوده است. امام على‏ علیه السلام به روایت از سول‏خداصلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرماید: «هر که شاهد ماجرایى باشد و آن‏را ناخوش دارد؛ مانند کسى است که آن‏را ندیده است و آن‏که شاهد ماجرایى باشد و آن را خوش دارد، مانند کسى است که شاهد آن بوده است.(۱۱۸) » صرف ناخوش داشتن نیز کافى نیست. این ناخشنودى باید ظهور و بروزى در چهره و رفتار انسان داشته باشد. بدین روى امام خبر مى‏دهد که «رسول‏خدا به ما فرمان داد تا با معصیت‏کاران با چهره‏هایى دژم روبرو شویم.(۱۱۹) » اما دومین مرتبه از نظر امام آن است که مسلمان به زبان امر و نهى کند. کسى که چنین مى‏کند، دست‏کم اعتراض خود را نسبت به رفتار نادرست نشان مى‏دهد و موضع خود را به نمایش مى‏گذارد. تحقق بسیارى از معروف‏ها و از میان رفتن بسیارى از منکرها در گرو ظهور این مرتبه از امر به معروف و نهى از منکر است. با حضور این عنصر است که افراد حس مى‏کنند هنوز جامعه زنده است و نبض اخلاقى آن مى‏زند و نسبت به نادرستى‏ها حساسیت دارد. لیکن مسئله در این جا متوقف نمى‏شود و باید این گفتار با رفتار آمر و ناهى هماهنگ باشد. براى مثال این درست نیست که کسى را نهى از منکر کنیم و آن‏گاه که دیدیم ترتیب‏اثرى به گفته ما نداد، همچنان مراوده خود را با او ادامه دهیم. امام على‏علیه السلام خود از گروهى اسرائیلیان نام مى‏برد که در برابر منکر حساسیت زبانى داشتند؛ اما چون دوست خود را نهى از منکر مى‏کردند و با این که او دست از منکر بازنمى‏داشت، همچنان همنشین و هم‏خوراک او بودند. بدین روى خداوند همگان را به عذاب دچار کرد. (۱۲۰) از نظر امام برترین مرتبه امر به معروف آن است که انسان دست به اقدام بزند و عملا براى تحقق معروف و نابودى منکر بکوشد. آن‏گاه که آن منکر، حمله نظامى دشمن است، اقدام عملى، برگرفتن سلاح و به جنگ او رفتن است. اما همیشه نیازى به اسلحه برگرفتن نیست و همواره احتمال حمله دشمن وجود ندارد. لذا باید اقدام عملى یا یدى را در سطح وسیع‏ترى دید. مقصود از اقدام عملى هرگونه حرکت هدف‏دار و مشروعى است که براى تحقق معروف و نابودى منکر لازم است. گاه این اقدام عملى، بسیج نظامى است و گاه کوشش براى سوادآموزى و ریشه‏کنى بى‏سوادى و گاه تلاشى است براى سازندگى و آبادانى کشور.

به نظر مى‏رسد میان آنچه امام به عنوان مراتب امر به معروف و نهى از منکر نام مى‏برد و آنچه فقها در این باب مى‏گویند، اندکى اختلاف باشد. امام بر آن است که هر مسلمان باید هم به دل و هم به زبان و هم به کردار خواستار معروف و بیزار از منکر باشد و به مقدارى که از این مراتب عدول کند و دست از اقدام شوید و تنها به زبان یا دل اکتفا کند، از ارزش دینى او کاسته مى‏شود. لذا برخورد ایشان با این مسئله برخوردى ارزشى است و از نظر ایشان مسلمان کامل باید در هر سه مرتبه فعال باشد. به‏همین دلیل فرزند خود را توصیه مى‏کند که: «به‏دست و زبان کار پسند را زشت شمار و از آن که کار ناپسند کند با کوشش، خود را دور بدار. (۱۲۱) » اما آنچه فقها در این باب مى‏گویند، نه ناظر به آمر و ناهى است، بلکه ناظر به ضرورت و نیاز است. اگر منکر با زبان رفع شود، دیگر نیازى به اقدامات ویژه نیست. پس دیگر تعارضى میان دو نگاه پیش‏گفته وجود ندارد. به تعبیر دیگر، امام به این مسئله از نگاه عقیدتى مى‏نگرد و فقها از منظر عملى. به‏ویژه آن‏که پاره‏اى اقدامات عملى نیازمند تشکیلات و اختیارات و حتى اجازه خاص است و اگر هر کس بخواهد در وسیع ‏ترین عرصه و به هر شکلى براى امر به معروف و نهى از منکر، دست به اقدام عملى بزند، به تعبیر فقها «اختلال یا فساد نظام» (۱۲۲) پیش مى‏آید.

نظری بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس