جانباز بودن جرمه؟!

untitled

نگاش می کردم و جوابی واسه دادن نداشتم! بی ادعا حرف می زد اما دلتنگ! فقط بغضی که تو گلوم بودو خوردم و لبخند زدم و گفتم : شما جاتون و ارزشتون پیش خدا محفوظه…

…بهش گفتم: آقا ! شما مشکل جدی دارید. باید استخر برید. باید چند بار در هفته برید شناکنید تا هم باعث کاهش وزنتون بشه و هم کاهش قند و چربی و فشار. فشار هم از روی زانوهاتون به خاطر اضافه وزن برداشته میشه.

بهم گفته بود که جانبازه. اما نمی دونستم چند درصد و چه جوری! خیلی اتفاقی بین حرفاش گفته بود. خیلی متواضع بود و مخصوصا” در این مورد، اصلا” اهل جار زدن نبود… حرفم که تموم شد، آروم لبخند زد ودست کرد تو جیبش. یه کارت درآورد و بهم داد و گفت : شما این کارتو بگیر نگاه کن. کارت جانبازیمه … کارتو ازش گرفتم ونگاه کردم. منتظر شدم بقیه حرفشو بزنه. بعد ادامه داد: من جانباز ۳۰درصد بنیادم و ۵۵ درصد ارتش. مردم براش یه جو ارزش قائل نیستن! ادعایی ندارم .ما واسه خدا رفتیم ولی خب اینم شده مایه خجالت ما انگار استغفرالله . ما افتخارمونه ها ولی بعضیا…!

کارتم و پرونده پزشکی مو بردم بنیاد، چند تا بلیت رایگان استخر گرفتم. اومدم برم ،نمی دونی چه برخوردی باهام کردن که! چند روز پیش صبح رفتم استخر نزدیک خونه مون، بلیتو دادم به مسئولی که دم در نشسته بود. یه نگاه کرد و قیافه گرفت و با صدای بلند گفت: اینا چیه میدی به من آقا؟! من اصلا” اینو قبول ندارم . یه کارت گرفتی، دستت راه افتادی همه چیو مجانی می خوای؟! هزینه استخر میشه ۶هزار تومن . میدی،برو تو . نمیدی خوش اومدی … بعد سرشو به علامت تأسف تکون داد و گفت: واسه ما دیگه ارزشی قائل نیستن! منم به خاطر وضعیتم هیچی بهش نگفتم . گفتم باشه آقا! بیا این ۶ تومن و بگیر و رفتم تو.

هیچ فرقی با ما و دیگران قائل نمیشن! یه چیزی بگما. ما اون موقع که رفتیم جبهه با عشق واعتقاد رفتیم . فکر این که بعدا” چیزی بهمون برسه و حلوا حلوامون کنن هم نبودیم . فکر حساب کتاب و پول ودرصد و سهمیه هم نبودیم. من خودم چندا ترکش تو تنمه. یکی تو پیشونیمه . یکی کنار قلبمه که می خواستن آنژیوگرافیم کنن، نتونستن. نصف ریه ام رو هم برداشتن . انتظاری نداریم ولی فکرشم نمی کردیم که یه روز بین مردم و مسئولا، جانباز بودن بشه جرممون! این ترکشه یه سانت اون ورتر نخورد که ماهم بریم پیش شهدا!

…نگاش می کردم و جوابی واسه دادن نداشتم! بی ادعا حرف می زد اما دلتنگ! فقط بغضی که تو گلوم بودو خوردم و لبخند زدم و گفتم : شما جاتون و ارزشتون پیش خدا محفوظه. ما هم مخلص شما هستیم و عزیز مائین . همه این طوری نیستن. هنوزخیلی ها هستن که خودشونو مدیون شماها وفداکاری هاتون می دونن… اما اون فقط با چشمای نمدارش به من نگاه می کرد… نگاهی پر از حرف و درد دل.

نقل ازفاش نیوز

یک دیدگاه

نظری بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فارسی سازی پوسته توسط: همیار وردپرس