سرخط خبرها
پیام قرارگاه سفیران ایثار خوزستان بمناسبت ۱۵ آبانماه سالروز تآسیس رادیو دزفول به گزارش روابط عمومی قرارگاه سفیران ایثار خوزستان ۱۵ آبانماه ۱۴۰۴ مصادف است با چهل و پنجمین سالروز تآسیس رادیو دزفولشاید کسی فکر نمیکرد دستگاه فرستنده رادیویی که در ۱۵ آبانماه سال ۵۹ به لحاظ شرایط جنگی با کمترین امکانات کار خود را آغاز کرد تا اینقدر پیشرفت داشته باشد رادیویی که زمانی فقط اطلاعیه های خیلی مهم و نهایتآ وضعیت های جنگی را پخش میکرد امروز بجایی برسد که بیش از ۴۰ برنامه، میان برنامه و مراسمات مختلف را پوشش و پخش نماید.بارها برای این مونس مردم قهرمان و شهید پرور برنامه ریزی نمودند تا این میراث گرانبها را از این دیار ببرند ولی هر بار مسئولین و مردم خصوصآ مرحوم حضرت آیت اله قاضی دزفولی محکم و استوار مانع اینکار میشدند.در طول دوران فعالیت رادیو دزفول خادمین مخلص زیادی برای بر پا داشتن این همدم مردم تلاش های فراوان کرده اند و میکنند و در این راستا شهدای عزیز رادیو دزفول《شهیدان غلامرضا عارفیان و سید مهدی غفاری》بشهادت رسیدند و امروز نام رادیو دزفول به نام این شهیدان معظم و تلاش خادمین گمنام آنهایی که در قید حیات نیستند از جمله (زنده یاد مسعود قمر) و آنهایی که در قید حیات هستند گره خورده است.قرارگاه سفیران ایثار خوزستان از تلاشهای همه عزیزانی که برای حفظ و عزت این رادیو از هیچ کوششی دریغ ننموده اند سپاسگزاری نموده و از خداوند منان برای همه آنها آرزوی سلامتی و عاقبت بخیری را دارد. روابط عمومی قرارگاه جهادی، فرهنگی سفیران ایثار شهرستان دزفول#راهپیمایی #سیزده_آبان دانش آموز خوزستانی از دیار مقاومت و پایداری دزفول،موفق به کسب رتبه برتر چهارمین جشنواره ملی افتخار من شددرخشش نام دزفول در اختتامیه چهارمین جشنواره‌ای ملی افتخار من بار دیگر رقم خورد؛ سید امیرعلی پژوهیده، دانش‌آموز دزفولی، با ثبت خاطره‌ای از پدربزرگ خود، سید عزیزاله پژوهیده،جانباز دفاع مقدس،موفق شد عنوان رتبه برتر این جشنواره را در سطح استان خوزستان و کشور کسب کند.به گزارش پایگاه اطلاع رسانی سفیران ایثار خوزستان،در میان صدها خاطره‌ ثبت شده از روزهای حماسه، صدای یک نوه از دزفول بلند شد؛ سید امیرعلی پژوهیده، دانش‌آموزی از نسل امروز، با ثبت خاطره‌ ای از پدربزرگ خود، سید عزیزاله پژوهیده، جانباز دفاع مقدس،دل‌های داوران جشنواره ملی «افتخار من» را ربود و افتخاری دیگر برای دزفول رقم زد.این خاطره، با عنوان «ایثار پدر بزرگ»، از میان صدها اثر در مرحله‌ استانی خوزستان جزء برگزیده استانی شد و در مرحله‌ کشوری، از میان صدها روایت، درخشید و به‌عنوان یکی از آثار منتخب ملی معرفی گردید.طنین این افتخار در دل‌های مردم خوزستان و‌ دزفول پیچید.آیین تقدیر از این نوه‌ افتخارآفرین و پدربزرگ روایت‌گر، در حسینیه ثارالله دزفول، با حضور سردار عبدالرضا حاجتی مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس استان خوزستان و دیگر مسئولین شهرستان به نمایندگی از سردار بهمن کارگر رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس،تندیس، هدیه و لوح تقدیر این جشنواره ملی تقدیم گردید؛جایی که نسل دیروز و امروز، دست در دست، از خاطره تا افتخار ایستادند.این دومین بار است که خاطره‌ سید عزیزاله پژوهیده بعنوان اثر منتخب داوران جشنواره ملی افتخار من در سطح استان و کشور قرار می‌گیرد،گواهی بر آن‌که ایثار، در این خانواده، نه فقط خاطره، که میراثی زنده است.جشنواره ملی «افتخار من» بستری‌ است برای فرزندان، نوادگان و بستگان رزمندگان تا با عشق، روایت‌گر روزهای حماسه باشند. و امروز، دزفول با صدای سید امیرعلی پژوهیده و ثبت خاطرهای از پدر بزرگش ، دوباره افتخار آفرید. یادواره شهدای دانش آموز شهرستان دزفول در حسینیه ثارالله دزفول برگزار گردیدبه گزارش روابط عمومی قرارگاه سفیران ایثار خوزستان، یادواره شهدای دانش آموز شهرستان دزفول در حسینیه ثارالله دزفول برگزار گردید.این مراسم که به یاد و خاطره‌ی ۷۲۰ شهید دانش آموزان شهرستان دزفول انجام گرفت سردار حاجتی مدیر کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان خوزستان سخنانی در خصوص سردار سرافراز اسلام سپهبد شهید حاج غلامعلی رشید و نقش موثر این شهید عزیز در نیروههای مسلح،نقش دانش آموزان خصوصآ دانش آموزان شهید در دفاع مقدس و دیگر عرصه های انقلاب،خاطراتی از شهید سیزده ساله دفاع مقدس خوزستان (شهید بهنام محمدی) و توصیه هایی به دانش آموزان در خصوص ارتباط با خداوند و احترام به پدر و مادر بیان داشتندآیین رونمایی از پوستر جشنواره ملی روایت نویسی “علمدار وطن”( این جشنواره در دو بخش تخصصی و مردمی برگزار می‌شود و بخش ویژه آن به روایات مرتبط با سپهبد شهید غلامعلی رشید اختصاص دارد)، تقدیر از جمعی از فرزندان شهدا و‌ تقدیر از برگزیده چهارمین جشنواره ملی افتخار من، اجرای گروه سرود و دکلمه از برنامه های این مراسم بودند.این مراسم به همت ناحیه مقاومت بسیج، سازمان بسیج دانش آموزی،حوزه مقاومت بسیج دانش آموزی شهید فهمیده،بنیاد شهید و امورایثارگران و آموزش و پرورش شهرستان دزفول برگزار گردیده است. ارتباط با روابط عمومی: @safiraneisarIR عضویت در کانال ایتا: @gharagahsafiraniesar پایگاه اطلاع‌رسانی قرارگاه: http://safiraneisar.ir#دانش_آموز سجاده‌ی صبر؛ روایت عاشقانه‌ی پرستاری، کاری از واحد خواهران قرارگاه سفیران ایثار خوزستانبه مناسبت میلاد حضرت زینب کبری سلام‌الله‌علیها،روز پرستاردر قاب این نماهنگ، صدای ولایت طنین‌انداز است؛ بیانات مقام معظم رهبری(مد)، در ستایش پرستارانی که زینب‌وار، صبر را زیسته‌اند و عشق را پرستیده‌اند.این نماهنگ، پیشکش به همه پرستاران عزیز، خاصه همسران صبور ایثارگران سرافراز؛ همسرانی که در سکوت شب، درد را نوازش کرده‌اند،و در روشنای صبح، امید را تزریق.✍🏻 روابط عمومی قرارگاه سفیران ایثار خوزستان ارتباط با روابط عمومی: @safiraneisarIR عضویت در کانال ایتا: @gharagahsafiraniesar پایگاه اطلاع‌رسانی قرارگاه: http://safiraneisar.ir حضور در قم جهت پاسداشت ایثار از جانباز سرافراز دفاع مقدس و مدافع حرم حاج محمد رضا همدانی، دلاور مردی که ۶۰ ماه ایستادگی؛ روایت زخم هایی است که به افتخار بدل شدبه گزارش روابط عمومی قرارگاه سفیران ایثار شهرستان دزفول،جانباز دفاع مقدس حاج محمدرضا همدانی نوجوانی ۱۳ ساله بود که با دلِ پر از ایمان و چشمانی مشتاق، نخستین قدم‌هایش را به سوی جبهه برداشت.محمدرضا همدانی، متولد ۱۳۴۷، آن روز نمی‌دانست که قرار است ۶۰ ماه از عمرش را در خط مقدم بگذراند؛ اما گذراند.او در عملیات‌های بزرگ و سرنوشت‌ساز چون فتح‌المبین، رمضان، محرم، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، خیبر، بدر، والفجر ۸، کربلای ۴ و ۵، والفجر ۱۰، مرصاد و بیت‌المقدس ۷، در گردان‌های شهدا، عمار، بلال و ابوالفضل (ع) حضوری مؤثر و ماندگار داشت؛ حضوری که نه فقط با سلاح، بلکه با روح و جانش رقم خورد.در پاسگاه زید و شلمچه، پیکر او آماج گلوله‌ها شد. ۳۴ بار تیغ جراحی بر تنش نشست، اما هیچ‌گاه ایمانش جراحی نشد. تا مرز شهادت پیش رفت و امروز، با افتخار، جانباز ۵۵ درصد دفاع مقدس است؛ زخمی که به افتخار بدل شد.اما این روایت، تنها قصه یک نفر نیست. شکرالله همدانی، جانباز دفاع مقدس و مدافع حرم، و حاج رضا همدانی مدافع حرم، نیز برادران این بزرگ‌مردند؛همچنین شهید اسماعیل قربانی که در تاریخ ۱۳۶۰/۳/۲۶ منطقه دارخوین به شرف شهادت نائل آمد و رزمنده دفاع مقدس و مدافع حرم زنده یاد حاج اسحاق قربانی دایی های آقای محمدرضا همدانی میباشند.خانواده‌ای که نام‌شان با ایثار، برادری و عشق به وطن گره خورده است. قرارگاه سفیران ایثار در راستای ترویج فرهنگ ایثار و تکریم مجاهدان، تاکنون موفق به برگزاری ۳۶۳ دیدار مردمی شده است، از جمله:- دیدارهای شهری: ۲۲۳ مورد – شهرستانی: ۸۷ مورد – استانی: ۱۴ مورد – کشوری: ۳۹ مورد روابط عمومی قرارگاه سفیران ایثار دزفول ارتباط با روابط عمومی: @safiraneisarIR عضویت در کانال ایتا: @gharagahsafiraniesar#ایثار#مدافع_حرم#رزمنده گرامیباد دهمین سالگرد اولین شهید مدافع حرم شهرستان دزفول شهید معظم امیر علی هویدیبه گزارش قرارگاه سفیران ایثار شهرستان دزفول دوم آبان ماه مصادف است با شهادت اولین شهید مدافع حرم شهرستان دزفول امیر علی هویدیشهید امیر علی هویدی متولد ۱۳۶۰/۹/۱۱ در خانواده ای متدین در شهرستان الیگودرز چشم به جهان گشود.                                  دوران طفولیت را زمانی سپری میکرد که پدرش در جبهه های حق علیه باطل مشغول دفاع از کشور بود.از کودکی در جلسات قران و هیئت های مذهبی حضور فعال داشتند. در کنار تحصیل در میادین ورزشی هم فعالیت های خوبی داشتند.در سن ۱۵ سالگی به مصیبت غم فقدان پدر گرفتار شد.و در این سن کم مجبور شد زندگی را با هزاران سختی و مشقت پشت سر گذارد.در سال ۱۳۷۹ به استخدام سپاه پاسداران در آمد و لباس مقدس سپاه را بر تن نمود ، در سال ۱۳۸۶ با خانواده مذهبی و متدین تشکیل زندگی داد ، شهید هویدی در سال ۱۳۸۸ برای ادامه تحصیل راهی دانشگاه شد ، در سال ۱۳۹۰ با تولد فرزندش یسنا شادی و شعف خاصی به زندگی آنها داده شد.و سر انجام برای دفاع از حرم و ناموس اهل بیت (س) به جمع مدافعان حرم پیوست و در تاریخ ۱۳۹۴/۸/۲ ( مصادف با ظهر عاشورای سال ۱۴۳۷ هجری قمری ) سن ۳۴ سالگی در کشور سوریه منطقه حلب در مبارزه با تکفری ها به شرف شهادت نائل آمد.روحش شاد و یادش گرامیباد.شادی ارواح طیبه کلیه شهدا ،خاصه شهید مدافع حرم امیر علی هویدی صلواتروابط عمومی قرارگاه سفیران ایثار شهرستان دزفول ارتباط با روابط عمومی: @safiraneisarIR #شهید_امیر_علی_هویدیقرارگاه_جهادی_سفیران_ایثار_دزفول

دلنوشته ای در وصف شهید مسعود اکبری


دانلود (۳)

سفیر:این دست نوشته ‏ حکایت رادمردی است که دو خصلت سکوت و عشق در او موج می‏زد.
توان نوشتن مقدمه‏ای در وصف او و کارم را ندارم، اما به ناتوانی خود و قلم و فقر واژه‏هایم اعتراف دارم.
در صددم که به باور خود بنشانم که نسیم یاد مسعود، نجیبانه در گوشه باغ خاطرات، یاد لطیفی را بر پرچین کهکشان روزگار، به رسایی یک تاریخ پاس می‏دارد.
مسعود اکبری، نام پر آوازه‌ای در سرزمین خاکریز اول دفاع مقدس خوزستان یعنی اندیمشک است. او متولد این شهر بود ولی زادگاه پدری‌اش شهمیرزاد سمنان بود. با شروع جنگ اول راهی جبهه‌ها شد و در هر عملیاتی شاهکار می‌کرد. او در عملیات والفجر هشت به عنوان فرمانده گروهان ویژه غواص فتح از عرض اروند گذشت و در یک درگیری جانانه با عراقی‌ها در اوایل درگیری زخمی شد و به علت سرما و عدم امکانات جهت انتقال به عقب به شهادت رسید.
باران

ستاره من!
قرار است از تو و برای تو بنویسم!
چقدر مشکل است از بودن با تو نوشت، توئی که همیشه در گرماگرم عملیات‌ها، با حنجره‌ات آواز بهار را می‏شنیدم.
لااقل تو حرفی بزن، چیزی بگو. از آن همه شکوه که در مناجات شرقی احساس خود داشتی برایم بخوان.
ترا خدا رحم کن و حرفی بزن، باور کن سکوت مرثیه اندوهناکی است. با من بگو، افق‌های دلتنگی تو در کدامین سوست؟
مسعود من!
قبول کن من و تو هر دو دلتنگیم و تو باید شکستن در حضور بی‏نهایت هستی را به من تعلیم دهی.
کم کم دارد باورم می‏شود که چشم من و فهم نگاه تو! هرگز!
آسمان را ورق می‏زنم، دنبال ستاره گمشده‏ام می‏گردم.
می‏گویند اگر کسی بمیرد ستاره‏ای از آسمان، جدا می‏شود و به زمین می‏افتد، ولی آن شب سرد وقتی در کناره‌ی اروند تو در اوج غربت و درد شهید شدی، ستاره‏ای بودی که بر سینه آسمان درخشیدی.
چگونه تو را مکتوب کنم؟ نمی‏توان در لابلای هزاران هزار پرواز قلم، ردّی از عبور تو جست.
مرا ببخش اگر با پاره‏های تنت، شعر می‏گویم و اگر گل‏های زخمت را در باغچه‏ی یادت می‏کارم! بر من مگیر ای شاپرکم!
چگونه می‏توان از آن دوران سرود و نوشت؟ آن دورانی که اگر بر شانه کسی تیری می‏خورد، شانه‏ای بود تا شتاب کند و در انتظار زخم عشق، پیشاپیش قافله بایستد.
یاد داری آن لحظاتی که حادثه در راه بود و مردانی صبور از قبیله سکوت و صلابت
بر سجاده خاک پیشانی خضوع و نجابت می‏نهادند و می‏دانستند که عشق از دیر باز نامشان را در ابریشم سرنوشتی محتوم پیچیده.
شب عملیات بدر چه‌قدر به سختی گذشت. چه‌قدر گلوله آرپی‏جی شلیک کردی که خون از گوش‌هایت بیرون زد و من غرق اشک و آه از این صحنه!
یاد داری که وقتی برای شهید احمد نونچی در کنار رودخانه دجله گریه می‏کردم شیرین گفتی، عزیز دلم، این صدای گریه تو نیست نگاه کن آسمان هم گریه می‏کند و من اندیشه می‏کردم که در این اشک‌ریز که آسمان هم واگویه می‏خواند و زانوی غم بغل گرفته، چگونه نگرم که تو خود درخشنده‏تر از خورشید بودی.
۰۱۷
ستاره من!
اینک آسمان تنها نمی‏بارد که اشک‌های گرم من کاغذ را تر می‏کند. برای تو خواهم نوشت و برای همه از تو می‏نگارم.
امشب که شباهنگ‌ها آواز تلخی سرداده‏اند، تو آن جا در صحن و سرای بهشت زهرا، دورتر از من و دلم، در میان خروارها خاک سرد آرمیده‏ای!
اما می‌دانم که آوازم و آوایم را می‏شنوی و گوش دل می‏دهی.
هرگاه که این گونه می‏خواهم بنویسم، تمام وجودم را غمی سترگ فرا می‏گیرد.
امشب چقدر دلم گرفته است… مهتاب گمشده است. دلم بعد از تو هر شب از ماندن می‏گیرد. دیوارهای شهر چقدر بی‏روحند.
دلم از ساختمان‌ها و کوچه‏ها و از همواری خیابان می‏گیرد.
چقدر امشب هوای تو را دارم، امشب طوفان دلم، باران خواهد کرد. خدا کند تو بیایی!
یادش بخیر وقتی ترا در شهر روی هودج سبز نور آوردند، مادرم می‏گفت در شهر هیچ نبود جز چشم‌هایی که غریبانه دست‌های خلوت کوچه را نگاه می‏کردند و شهر با وجود خلوتی خود، در عطر شگفت غربت، نفس می‏زد و سرشت سوگناک سرنوشت، گام‌های حادثه را انتظار می‏کشید.
آن روز من کنار شهر فاو که به یمن تو آزاد شده بود، در کنار رودخانه نجیب اروند غریبانه گریه می‏کردم و حس غریبی، حس مرگی سپید، انتظاری تلخ که با زمزمه لطیف جویباران از راه می‏رسید مرا احاطه کرده بود.
چه می‏گویم تا مدتهای زیادی در کهکشان ناشناخته نامت، سرگردان بودم و در باغ سرخ شهادت آواره. شور آواز هجرتت را از صدای گریه گل، حس می‏کردم. وقتی صدای تپش قدم‏های تو در قلب خاک فرو می‏ریخت من اسیر بود و نبود خویش می‏شدم.

ستاره من!
وقتی که پرپرکی پشت یک پنجره‏ی بسته گریه می‏کند، پرپر زدنت را به خاطر می‏آورم و این که آخر خود را به شیشه‏ی پنجره گرفتی و در خاطره‏ی پنجره ماندگار شدی.
تو را باید در سکوت لحظه‏ها، و فریاد قطره‏ها یافت، چشمانت پلی میان عشق و زیبایی بود و امتداد نگاهت منشور شکیبایی. حرف‌هایت بوی یاس می‏داد و صلابت صخره را تداعی می‏کرد و این‌ها هم حاکی از همه زبانی تو با خورشید بود.
هنوز هم مثل شب عملیات خیبر قبل از سرازیر شدن از خاکریز خودی به سوی میدان مین دشمن می‏گویم که:
آفتاب، خانه زاد چشم‌هایت بود و موج‌ها به اشتیاق دستان آسمانی تو برمی‏خاستند و دریا هر صبح خود را در نگاه تو تطهیر می‏کند…
و تو ساکت و غرق شرم و حیا…
وقتی در کنگره شهدای خوزستان از تو سؤال کردند، اشکم درآمد و بی‏مهابا گفتم:
«ستاره من اهل سکوت بود و در سکوت سامان می‏گرفت. سکوت در رنج‌واره زندگی او یک دنیا حرف می‏زد.
او در سکوت به اوج می‏رسید، پر و بال می‏گرفت، ساخته و پرداخته می‏شد، رنج‌هایش را مرور می‏کرد، دردهایش را می‏شمرد و پنهان از چشمان ظاهربین، سراسر درونش را به آتش کشید»
… و محسن رضایی از این توصیف شکست و بلند بلند شروع به گریه کردن نمود و همراه او تمام جمعیت و سراسر حضور نیروها در صحن سالن نمایش …
وقتی از پشت تریبون آمدم به سمت جمعیت، محسن رضایی جلو آمد و در حالی که پهنه صورتش از اشک خیس خیس بود، مرا در آغوش کشید و گفت چه می‏گفتی! جمعیت را تا کجا بردی؟ و سیل جمعیت بود که مرا در آغوش گرفتند و به نیت تو مرا غرق بوسه نمودند.
مادرت آرام جلو آمد و در حالی که صورتش را گرفته بود، آرام و نحیف فرمود:
مسعود من! در سکوت اشک می‏ریخت، اشک‌هایی بی‌صدا و پر حرارت، گرم و بی تکلّف و همین اشک سوخت پروازش بود…
و من شرمنده حضور او و همین باعث گردید چفیه اهدایی فرماندهی کل قوا را به گردن او انداختم و عرضه داشتم، مادرم، یادگار مسعودم، ان شاء اللّه‏ همیشه بمانی برای ما…دانلود (۲)

………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………..

وصیتنامه پاسدار شهید مسعود اکبری

“ولاتحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتاَ بل احیا عندربهم یرزقون”

البته نپندارید که شهیدان راه خدا مرده اند بلکه زنده بحیات ابدی شدند و در نزد خدا متنعم خواهند شد

بسم رب الشهدا و صالحین

شهادت نعمتی است که نصیب هر کس نخواهد شد، راستی چرا ما شهید نمی شویم؟ چون ما هنوز خودمان را نساختیم، پس پروردگارا بما کمک کن که خودمانرا بسازیم و توفیق دیدار ترا پیدا کنیم زیرا ما عشق شدید نسبت بتو داریم، ای معبود بی همتا و تحمل دوری تر نداریم، تو اگر ما را بسوی خود خواندی منتی بس بزرگ و مهم بر سر ما نهادی.

بسمه تعالی

ای امام، ای منجی انسانهای مستضعف و ای یار ضعیفان، ای روح خدا من از صمیم قلب ترا دوست می دارم و اقرار می کنم در خط تو هستم تا آنجا که جانم را هم در این راه پر افتخارت بدهم ،برایم از خداوند طلب مغفرت کن

بنام خدای شهید

درود بر پدر، تربیت کننده شهید

ای پدر، ای پدر جسم جوان بنیه، هستی در برابر تو، توئی که عمر پر ارزشت را صرف تربیت کردن من حقیر کردی،من در برابر تو احساس حقارت می کنم ، خجلم از اینکه نمی توانم دینی را که نسبت بتو دارم ادا کنم و از این بیم دارم که نانی را که از سفره پر برکتت صرف کردم حلالم نباشد. امیدوارم که این جملات نا قابل را بر ما نگیری، زیرا که این حرفها از ته دل، دل سیاهم بیان می کنم من جداَ نمی دانم که چگونه زحمات بی انتهایت را جبران کنم فقط می توانم از خدا بخواهم که در این راه مرا یاری کند.

بنام خدای بهشت، بهشتی که زیر پای مادران است

مادر، ای مادر عزیز و مهربانم، مادری که نه ماه و نه روز من بی ارزش را با خود حمل کردی و با درد فراوان مرا به این دنیا سپردی، خوف دارم، خوف دارم از اینکه برای اسلام عزیز بی خیر باشم که اگر اینچنین باشد خداوند شما پدر و مادر و مادر را مقصر اصلی می داند هر چند که شما خالصانه کوششتان را کرده اید، من در برابر تو ای مادر ، مادری که بتو افتخار می کنم در مقابل تو احساس حقارت می کنم، حقیرم از اینکه در رویت نگاه می کنم و نمی توانم دینم را نسبت بتو و شیرتو که باعث بزرگ شدن من شد ادا کنم و ای مادر اگر شیرت را حلالم کنی از تو بسیار ممنون و متشکرم.

برادران و خواهران تنی و دینی من

خدمت تمامی شما چنین عرض می کنم که اسلام را تنها نگذارید و برای تنها نگذاشتن اسلام باید انقلاب اسلامی را حفظ کنیم و برای حفظ انقلاب باید اماممان را دریابیم .

 و من اگر نسبت به تمامی شما بدی کردم از هر نوع، بهر نحو مرا ببخشید و برایم از خداوند متعال طلب بخشش کنید و اگر خوبی کردم وظیفه خود می دانستم و ابراز میدارم وصی من برادرم یحیی اکبری است و تمام اختیارات من بعد از شهادتم بدست پدر و برادرم یحیی است، امام و اطرافیان امام.

مسعود اکبری

 برگرفته از وبلاگ شهدای اندیمشک

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *