برچسب های نوشته ها : عیدی مراد بود.

من از شهدا خجالت می کشم!

من از شهدا خجالت می کشم!
من از شهدا خجالت می کشم!   سفیر:آخر جنگ بود، فاو را هم عراق گرفته بود. آن موقع فرمانده ی گردان بلال حاج آقا عیدی مراد بود. در شهر هر چه بلندگوهای مساجد فریاد می زدند و از جوان ها درخواست می شد که به جبهه ها اعزام بشوند گویی دیگر کسی نبود که رغبت به رفتن داشته باشد. از تمام کسانی که به گردان ملحق شدند تعداد آنها به صد نفر هم نمی رسید. یکی دو روز هم در پادگان کرخه معطل شدیم که بالاخره تکلیف ما چیست؟ و می خواهید چه بکنید؟ از هر کس و هر فرماندهی هم سئوال می کردیم جوابی نمی دادند. یادم هست که فرمانده ...
ادامه مطلب

تمام حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت فرهنگی،اجتماعی سفیر - safeir.ir است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Translate »